آقا کیوان جلو درب مجتمع مسکونی شان منتطرمان بود. هیچ تصویر ذهنی از ایشان نداشتم. اما در قامت یک کرد تصورش کرده بودم. ماشین ها را پارک کردیم و پیاده شدیم. استقبالی گرم و صمیمی.کیوان حدود دو سال پیش در تهران به یک مشکل کاری بر میخورد که توسط همراه و هم
سفرمان به نوعی حل می شود. همسفر ما آقا محمد و کیوان فقط یک بار همدیگر را دیده بودند به مدت شاید یک دقیقه. یک سفارش از طرف محمد منجر به حل مشکل اداری کیوان شده بود و بعد از آن هم ارتباط این دو نفر محدود به دو تماس و یکی دو پیام بوده که محتوای تماس و پیام ها هم دعوت برای سفر به مریوان بوده.کیوان یک کرد شافعی مذهب است. بسیار مهربان و مبادی آداب. 36 ساله با قدی متوسط، بدون ریش و سبیل و عینکی که فریم زیبایی دارد. دست میدهیم و احوال پرسی می کنیم. به خانه راهنمایی مان می کند. ساکن یک مجتمع 4 طبقه 12 واحدی است. وارد خانه کوچک اما تمیز و مرتبش می شویم. همسر کیوان با خوشرویی به استقبالمان می آید. طبق رسم ایرانی ها، چای برایمان می آورند و همزمان گفتگوها هم شروع شده. از مسیر و زیبایی هایش برایش می گوییم و تازه متوجه می شویم که بخشی از مسیر را اشتباهی آمده ایم و اصطلاحا از جاده قدیم که کامیون رو بوده آمده ایم. اما ما با بیان این جمله که "عوضش جاده ش قشنگ بود" خودمان را راضی می کنیم.کایا پسر 4 ساله کیوان بسیار پر جنب و جوش و دوست داشتنی است. توپش را می آورد و من با او سرگرم بازی می شوم. با پیشنهاد
میزبان و موافقت ما سفره ناهار پهن می شود. سفره ای خوش رنگ و بو. حاصل سلیقه یک آریایی اصیل. یک کرد ایرانی.قبل از ناهار می خواستیم نماز بخوانیم اما با توجه به اختلاف کوچک دو مذهب در استفاده و عدم استفاده از مهر نمی دانستیم باید چکار کنیم. ناهار را که خو حال دل...
ما را در سایت حال دل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4osph0 بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 17 خرداد 1401 ساعت: 16:42